زیگموند فروید،از برجسته ترین نظریه پردازان در تاریخ علم روانشناسی، صاحب دیدگاه های برجسته پیرامون ویژگی های شخصیتی و رفتاری جنس مونث است.برخی از این دیدگاه ها انتقادهای شدیدی را از سوی فمینیست ها و حتی روانشناسانی همچون کارن هورنای در پی داشت.در واقع انچه این دسته از اگاهان به مسایل زنان را وا داشت تا فروید را اماج شدیدترین انتقادات قرار دهند،بیان دیدگاه هایی همچون رشک التی مردانه ،رشد اخلاقی ضعیف تر و... در زنان است.فروید در نظریه الت مردانه عنوان داشته است که زنان به خاطر فقدان الت جنسی مردانه ،به مردان حسادت ورزیده و فقدان این امر را به منزله ضعف خود تلقی میکنند.از سویی ضعف انرژی لیبیدویی(زیست مایه جنسی) موجب رشد اخلاقی نازل تر در زنان میشود.
ان دسته از پژو هشگران که زندگی فروید را عمیقا بررسی کرده اند، براین باورند که نقش گذرگاههای در زندگی فروید و شرایط سیاسی -اجتماعی ان دوران ،از عوامل محتمل درشکل گیری این دیدگاهها در فروید بوده اند. فروید شخصا در کنار چنین باورهایی ،همواره بر این نکته تاکید داشتکه دربررسی چگونگی و نحوه رشد وتحول کودک اعم از دختر وپسر ،باید مولفه فرهنگ در نظر گرفته شود.در واقع به نظر میرسد فروید به این امر اشراف داشته است که علی رغم وجود مراحل جهان شمول در رشد کودکان ونوجوانان باید متغیر های دیگر ،چون فرهنگ مد نظر قرار گیرند.برخی از فمینیست ها به دلیل انچه انان تحقیر و کوچک شمردن از سوی زن عنوان کرده اند ،انتقادات شدیدی را وارد نموده اند.سیمون دوبووار در کتاب جنس دوم ،بارد نظریه ها و رویکردهای تحقیر امیز نسبت به زنان ، این موضوع را مطرح کرده که ادعای وجود رشک الت مردانه و تحول اخلاقی ضعیف تر و...،ریشه در ساختار تبعیض امیز ومردسالار در جامعه دارد.به اعتقاد وی در چنین جامعه ای هویت ونقش های سنتی،به جنس مونث تحمیل شده است.دوبووار با تاکید بر اینکه،تنها وجه افتراق زنان ومردان در ساختار های زیستی است، بیان میدارد تعریف وظایف زنانه از سوی مردان با هدف توجیه ستم گری انان نسبت به زنان صورت گرفته است. و این ساختار ونوع روابط اجتماعی باید تغییر اساسی یابد.
اگاهان وطرفداران حقوق زنان علی رغم اشتراک با نظر فروید در زمینه وجود ساختارها و زمینه های زیستی(maturation) ، معتقدند که نظریه هایی همچون رشد روانی ،جنسی فروید ،همپایه ی برخی ازباور های مذهبی به استثمار و بردگی زن دامن زده است. این در حالی است که فروید هیچ گاه به صراحت ، زن را موجودی ضعیف و حقیر معرفی نکرده است.واگر دیدگاهی چون رشد اخلاقی ضعیفتر را در زنان مطرح میکند. در قالب نظریه ی جامع و علمی بوده است. از سوی دیگر به نظر میرسد ، اعتقاد برخی از هواداران حقوق زنان مبنی بر اینکه فروید موجب شد این دیدگاه – مادران عامل اصلی رشد نابهنجار واسیب های روانی کودکان هستند- رواج یابد. معلول چند عامل است: الف) کسترش بی بند وباری های جنسی که زن را همچون ابزار مصرفی –تجاری به جهان معرفی کرده است.در حالی که فروید هیچ گاه جایگاه زن را تا بدین حد تنزل نداده بود .ج)فروید به طور مشخص ومدون ،دیدگاه خود پیرامون رشد شخصیت زن را بیان نکرده است که این خود زمینه برداشت های گوناگون را فراهم اورده است.
منبع: توسط دانشجوی ارشد روانشناسی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر